در کلاس درس شیخ محمود شبستری -  قسمت دوم

 

تفکر چیست؟

یک از سوالات بنیادی بشر راجب به ماهیت تفکر است.اصولا فکر کردن به همه امور توسط همگان صورت می پذیرد پس آیا می توان همه را متفکر نامید؟ حتی رها شدن از ذهن کار ساده ای نیست و اهل تصوف برای سیرو سلوک خود سعی می کنند از بند ذهن رها یابند.برای مثال می توانید با خودتان قراری ببندید که برای یک بازه زمانی مثلا یک دقیقه به هیچ چیزی فکر نکنید. اما می بینید بسیار دشوار است ، پس به این می گویند اسارت فکر نه تفکر. یعنی کلیه انسان ها در اسارت فکر و ذهن خود هستند اما همه متفکر نیستند و اصولا حکیم یا متفکر شخصی هست که در ارتعاشات ذهنی خود اصولی را پیروی می کند و در ماهیت حسی خودش به چیزی خیره می شود که همگان آن را نمی بیند. اما یک سوال قبل بر می گردیم در واقع ما می خواهیم در ماهیت تفکر بنگریم در واقع این یک سوال نیست بلکه یک متا سوال یا فرا سوال بینیادی می باشد شیخ محمود در گلشن راز خود به ماهیت تفکر نیز پرداخته است.

شیخ محمود شبستری و تفکر

همانطور که می دانیم شیخ محمود شبستری از عارفان نامدار قرن هشتم بود و کسی بود که در عرفان نظری و فلسفه آثار بسیار ارزنده ای را نگارید که مهمترین آن به نظم جواب 15 سوال بنیادی در حکمت و عرفان نظری بود که توسط شیخ حسین هروی از عارفان خراسان پرسیده شده بود و این اثر گلشن راز نامیده شد. متن سنگین این کتاب باعث شد شروح زیادی بر آن نوشته شود که معروفترین آنها شرح شیخ لاهیجی می باشد که امروزه بنا به سنگین بودن متن این شرح ، شرح های ساده تری نیز بر آن نوشته شده است.

اولین سوالی که در گلشن راز (که بیشک یک از بی نظیرترین کتاب حکمت و عرفان نظری است) بررسی شده پرداختن به ماهیت تفکر است .شیخ هروی از شیخ محمود در اولین سوال خود این پرسش را اینطور به نظم بیان می کند :

نخست از فکر خویشم در تحیُّر        /        چه چیز است آنکه گویندش تفکُر؟

حتی بر اساس نظریه هفت شهرعشق هم که بررسی کنیم یکی از همین وادی ها ، وادی حیرت می باشد. انسان تا حیرت مند نشود به تفکر نمی پردازد و این را شیخ هروی در سوال خویش به خوبی بیان کرده است.

در گلشن راز که همان باغ دل همه ما انسان هاست به این سوال بدین شکل پاسخ داده شده است.

تفکر رفتن از باطل سوی حق       /          به جزو اندر بدیدن کل مطلق

حق : در این شعر مفهوم حق یعنی راستی  ودرستی که مقابل باطل و یا نادرستی می آید.

کل مطلق را به جزوی دیدن : کمال معرفت یک متفکر می باشد که در متونی بقاء الله نامیدند.

از باطل سوی حق رفتند : رسیدن سالک به فنای فی الله .

در حالت کلی یعنی رسیدن سالک به مرتبه ای که همه چیز را در پیدا و نهان (شهادت و غیب) مظهر یک حقیقت ببیند و شناسد و در همه مظاهر اورا ببیند ، چنین که غیری در کار نباشد.

شاعر و نقاش مشهور انگليسي، ويليام بليك، در قطعه شعري از منظومه «نغمه‌هاي بيگناهي» كمال آدمي را چنين وصف كرده است:

جهاني را در سنگريزه‌اي ديدن،

 و بهشتي را در يك گل وحشي مشاهده كردن،

 و بينهايت را در كف دست نگه داشتن،

 و ابديت را در لحظه‌اي دريافتن.

اصولا بسیاری از حکما و عرفا ، تفکر در ذرات را پایه و اساس اندیشه خود دانسته اند و قبل از پیدایش فیزیک ذرات و کوانتمی ، بزرگانی مثل شیخ محمود ، عطار و مولانا در بسیاری از شعر های خود ذهن خواننده را بروی تفکر بروی ذرات منعکس می کردند.

و اينها همه، تعبير شاعرانه‌اي است كه شيخ محمود آن را حركت از جزء به كل خوانده است. تعريف شيخ محمود از حركت، علاوه بر انواع حركت در تفكر منطقي، سير و سلوك اهل معرفت را نيز در بر مي‌گيرد، از آنكه عرفان نيز به يك نظر حركتي است از جزء كه موجوداتند به سوي كل كه حقيقت هستي و ذات احديت است و به تعبير ديگر، عارف از عشق به جزء آغاز مي‌كند و به تدريج به عشق كل مي‌رسد بي‌آنكه عشق جزء را از دست بدهد، زيرا كل را در جزء مي‌بيند و سعدي ‌وار مي‌گويد:

به جهان خرم از آن است که جهان خرم از اوست       /     عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

البته این تعریف شیخ محمود از تفکر یک تفکر عارفانه هست و در ادامه خود شیخ محمود که علاوه بر عرفان نظری به فلسفه نیز اشراف داشت این سوال را از دید حکما نیز بدین شکل جواب می دهد:

حکیمان کاندر این کردند تصنیف      /      چنین گفتند در هنگام تعریف

که چون در دل شود حاصل تصور       /    نخستین نام او باشد تذکر

حکیم : یا فیلسوف کسی است که از راه استدلال ، چیز های هستی را چنانکه هستند به اندازه توانایی بشری بداند و به مقتضای علم خود عمل کند.

دل : در این شعر منظور همان مرکز حافظه یا ذهن است.

تصور : صورتی از چیزی که در ذهن افتد و پیش علما و حکما صورت حاصله در ذهن است که همان علم است .

شیخ در اینجا می گوید حکیمان یا فیسلسوفان در مورد تعریف تفکر در کتاب ها نوشته اند ، چون یک صورت در ذهن حاصل شود آنرا تذکر یا یادآوری می نامند. (یعنی نخستین صورت ذهنی از چیزی مثل سیب یا کلید از صفحه تاریک ذهن به صفحه روشن را می گوییم تذکر یا یادآوری)  

تا اینجا مفهوم تذکر از نظر حکمی بررسی شد در ادامه می فرماید :

وز او چون بگذری هنگام فکرت       /       بُوَد نام وی اندر عرف عبرت

اگر آن صورت ذهنی یعنی تذکر از ذهن بگذرد و بر جای نماند آنرا عبرت می نامند.

عبرت در اینجا از عبور می آید یعنی گذشتن.

تصور کان بُوَد بهر تدبّر        /        به نزد اهل عقل آمد تفکر

تدبر : یعنی چاره اندیشی

اهل عقل : مراد همان حکیم یا فیلسوف است (در مقابل اهل دل که همان سالک یا عارف است)

پس در اینجا شیخ می گوید اگر آن تصور و صورت ذهنی از صفحه ذهن بگذرد و با آن برای رسیدن به نتیجه ای چاره اندیشی بکنند ، در این حالت اهل عقل و استدلال تصور ذهنی را تفکر می نامنند.

پس تفکر عبارت است از بکار گیری تصور برای ترتیب تصدیق ها و رسیدن به نتیجه ای که خواسته ی دل متفکر است. و در واقع چیدن صورت های ذهنی و جریان آنها به ترتیبی خاص برای رسیدن به نتیجه ای و یافتن حکمی ، تفکر یا اندیشه نامیده می شود.

در ادامه بحث تفکر ، شیخ وارد بحث های منطق مثل تصدیق معلوم ، مقدم و تالی و... می شود که در اینجا مجال بحث نیست.      

 

 

 

در کلاس درس شیخ محمود شبستری - قسمت اول

 

شیخ محمود شبستری

شیخ سعد الدین محمود شبستری از عارفان بزرگ قرن هشتم هجری است .می گویند این عارف عالم بیش از ۳۳ سال زندگی نکرده است که در سال ۶۸۷ در شبستر به دنیا آمد و در سال ۷۲۰  همانجا درگذشت.با مطالعه آثار آن درک چنین اندیشه های فلسفی و عرفانی از یک جوان ۳۳ ساله شگفت آور هست و چنین درجه پختگی در این سن در هیچ عارفی دیده نشده است(قابل توجه خوانندگان منظور از شیخ در اینجا شیخ عارف است نه شیخ دینی). سید حسین هروی که از عارفان بزرگ خراسان بود زمانی که شهرت شیخ محمود به گوشش رسید نامه ای تاریخی که حاوی ۱۵ سوال کشف اسرار و رمز های عرفانی بود برای شیخ بصورت شعر نوشت.

فرستادگان سید هروی این نامه را در تبریز به مجلس حضرت شیخ شبستری می آورند، همه نگاه ها به سوی شیخ محمود معطوف بود که در آن مجلس ، بزرگ مریدان از شیخ می خواهد که جواب سوالات را بدهد که هم جوابیه نامه باشد هم درسی برای مریدان.شیخ وقتی سوالات را می خواند از یکی از مریدانش می خواهد که جواب ها را از دست نوشته ها و آموزه هایی که شیخ قبلا داده بودند بنویسد و فرمودند همگی این جواب ها را قبلا در نوشته ها و تعلیمات ارائه داده ام.اما فرستادگان گفتند شیخ هروی همانطور که نامه را به زبان شعر نوشته از شما جواب را به زبان شعر و بصورت منظومه می خواهد. شیخ محمود با اینکه شاعر نبود و این را بار ها در ابیاتش می آورد قبول می کند که جوابیه را به شعر بگوید .شیخ در همان مجلس شروع به نوشتن جواب می کند در عرض ساعاتی با گفتن ۱۰۰۰ بیت جواب مفصلی به آن ۱۵ بیت می دهد و فرستادگان را با دست پُر به خراسان بر می گرداند.مریدان وقتی چینین چیز شگفت آوری دیدند از شیخ می خواهند که آن جوابیه را بصورت منظومه ای درآورد و در اختیارشان قرار دهد و کتابی با حدود ۱۰۰۰ بیت تشکیل شد و زمانی که شیخ خواست برای آن نامی انتخاب کند به اون چیزی الهام شد که خود شیخ می فرماید :

دل از حضرت چو نام نامه درخواست   /    جواب آمد به دل کآن گلشن ماست

چو حضرت کرد نام نامه ، گلشن     /     شود زو چشم دلها جمله روشن   

حضرت یعنی حق تعالی

گلشن راز

و این شد که مثنوی ۱۰۰۰ بیتی <<گلشن راز >> پدید آمد .کتابی که امروزه یکی از پر مغز ترین کتب عرفانی بحساب می آید و امروزه در رشته های فلسفه و عرفان و ادبیات عرفانی در مقاطع دکتری تدریس می شود. کتابی که بعد از آن چنان مشهور شد که ۱۰ ها نفر از جمله عارف بزرگ لاهیجی شرح هایی بر کتاب نوشت و کتاب هایی بسیاری در باب گلشن راز تالیف شدند و این کتاب سرچشمه و مرجعی معتبر برای تدریس عرفان و فلسفه در صد ها سال تا به امروز انتخاب شده و حتی در دیگر کشور های چند صد سال است این کتاب مورد مطالعه اندیشمندان از جمله فلاسفه قرن ۱۷ و ۱۸ معروف غرب مثل کانت و غیره قرار گرفته و می بینیم بسیاری از سرچشمه های اندیشه آنها از گلشن راز گرفته شده و بعدا به ذکر انها خواهیم پرداخت.گلشن راز کتابی است که هرچند مثل دیگر کتب مشهور عرفانی از قبیل مخزن الاسرار ، مثنوی معنوی ، منطق الطیر ، اسرار نامه و ... که مشاهدات خلوت های دل به هنر رمز آراسته و به زبان شعر سروده شده است ، ولی بیشتر به شرح رمز ها و نمادهای عارفانه پرداخته است و به عنوان کتاب مکمل و راهنمای قوی اون کتاب ها بکار می رود .گلشن راز کتابیست که دکتر حسین الهی قمشه ای در یکی از سخنرانی هایش فرمود من به شخصه به توصیه پدرم این ۱۰۰۰ بیت را حفظ کردم و همیشه در خاطر دارم و خود ایشان کتابی به شرح آن نوشته است و حدود ۱۵ ساعت سخنرانی در باب آن گفته است.(توجه کنید که این کتاب یک کتاب عامی نیست و برای عوام سروده نشده و بر عکس دیگر کتاب اشعار مثل حافظ و سعدی انتظار سر زبان بودن این کتاب در میان عوام مردم نمی رود برعکس کتاب کاملا تخصصی است و خوانندگان خاص خودش را می طلبد)

از آنجا که گلشن راز کتابی بسیار فشرده و هر کدام از ابیاتش سرشار از معانی عمیق هست در هر نوشته از شیخ محمود به شرح چند بیت آن اکتفا می کنیم زیرا واقعا فکر کردن عمیق به ابیاتش را می طلبد و حتی هنوز ابیاتی دارد که امروزه هیچ کس نتوانسته منظور دقیق شیخ را از آن استخراج کند(حتی اگر شرح ها و کتاب هایی در باب گلشن راز را بخوانیم می بینیم متنی بسیار سنگین دارد و ما اینجا سعی میکنیم اگر بخواهیم تعلیماتی از شیخ شبستری بیان کنیم با زبانی ساده بنویسیم).

در اول شیخ می فرماید اندیشه های عرفانی و بیان حالات و اسرار در قالب سخن نمی توان بیان کرد چه برسد بخواهیم در قالب شعر آن را محدود کنیم و برای واکنش اول به فرستادگان سید هروی فرمود:

معانی هرگز اندر حرف ناید    /     که بحر قُلزُم اندر ظرف ناید

بحر قلزم : دریای خزر

چو ما از حرف خود در تنگناییم   /    چرا چیزی دگر بر وی فزاییم؟

و قبلا هم خود شیخ فرمود با اینکه ذوق شعری داشتم اما قبل از آن هیچ وقت شعر نگفتم :

 همه دانند کاین کس در همه عمر     /      نکرده هیچ قصد گفتن شعر

جالب است که خود شیخ فقط در همین یک بیت شعر برای گواهی حرفش قافیه را رعایت نکرده.

بر آن طبعم اگر چه بود قادر    /    ولی گفتن نبود الّا به نادر 

 (توجه داشته باشید در نوشته های پیشین مثل اعجوبه اسرار به بیان تعلیماتی در باب انسان از کتاب گلشن راز ابیاتی را بیان کردیم)

 سرآغاز سخن شیخ محمود :

شروع گلشن راز در باب الهی با معانی ژرف عرفانی است که اینجا ابیات اول را با شرح بیان می کنیم.

(۱)    به نام انکه جان را فکرت آموخت       /        چراغ دل به نور جان برافروخت

جان: در عرفان معنی جان بسیار فراتر از باور های امروزی عموم است و آن را منشا عقل و زندگی می دانند و یا "نفس ناطقه" نیز به آن می گویند.

چراغ دل : یک تشبیه است و از نظر هدایت انسان به سوی حق تعالی به چراغ مانند شده.

این چراغ که همان دل انسان است خاموش است .همانطور که فردی برای رفتن از میان ظلمت به سمت هدف نیازمند چراغی است برای رفتن در راه سخت طریقت از میان ظلمات و تاریکی ها که دام های بسیاری نیز سر راه است به چراغی نیاز دارد که آن چراغ را هر انسانی دارد و آن همان دل انسان است.این چراغ نیاز به نوری دارد که خداوند که در مقصد است (که البته مبدا ما هم همانجا بوده) نورش را هم به ما داده است و این چراغ را برای ما روشن کرده است و آن نور همان نور جان است.یعنی در اختیار تک تک ما انسان ها یک چراغ روشن وجود دارد .چراغ دل که به نور جان روشن است و خداوند آن را از وقتی که جان بخشیده برای ما روشن کرده است و در این ظلمت ما رها شده ایم تا خودمان با این امکاناتی که داریم راه را بیابیم.

اما یک چراغ روشن هم باز برای انسانی که قادر به اندیشیدن نباشد کاری نمی تواند بکند .مثل رباتی می ماند که یک چراغ روشن در دستش باشد .این است که قدرت اندیشیدن را هم نیازمندیم .و این اندیشیدن که در بیت بالا به آن فکرت گفته شده نیز خداوند در جان ما قرار داده است. پس ما یک قابلیت فکر کردن یا اندیشیدن هم در کنار آن چراغ روشن با خود داریم که در این دنیا که سراسر از ظلمات هست رها هستیم.

شیخ محمود در اولین بیت از هزار بیت گلشن راز به ما یاد می دهد که من با خدایی گفته هایم را آغاز می کنم که چنین امکاناتی را که در بالا شرح دادیم به ما داده است.خب در اینجا هدف یا مقصد در ذهن خواننده مشخص می شود .جایگاه هم مشخص است (دنیای تاریک). امکاناتی هم که در اختیار داریم مشخص هست .

چیز های دیگر هم هست که باید بدانیم و در این سفر به دانستن آن نیاز داریم تا سربلند شویم ، باید پیچ و خم های راه را بشناسیم و دام هایی که سر راه یا این شهر هایی که در پیش داریم (هفت شهر عشق) را باید بشناسم و نقشه های آن را باید داشته باشیم.که آثار عطار نظیر منطق الطیر در شناسایی آنها به ما کمک زیادی می کند.باید با تجارب دیگران و دام هایی که دیگران در آن گیر کرده اند و سختی هایی که دیگران با آن دست و پنجه کرده اند نیز آشنا بشویم که هدف حکایات عرفانی هم داستان همان افراد هست که درس هایی از تجارب دیگران را به ما می آموزد مثل حکایات منطق الطیر . در این راه مدام در درون ما نفسی وجود دارد که به چهره های مختلف سعی در گمراهی ما دارد و ما باید با تمام دسیسه ها و خصوصیات این موجود اشنا باشیم تا از گزندهایش در این راه در امان باشیم و مثنوی مولانا برای شناختن نفس و همچنین الهی نامه عطار نیز در این باب راهنمای ماست. در این راه با ابهامات، رمز ها و یک گره ها و کج فهمی هایی روبرو می شویم که شاید با مطالعه آن مراجع از آن حرفی درمیان نباشد. پس در اینجا برای بیان این رموز از قبیل روش های تفکر ، استراتژی های سفر ، شناخت و معماری عالم های سفر ، اصول اخلاقی سفر و معرفت و ... به یک مرجع راهنما نیاز داریم که گلشن راز بهترین مرجع آن است.

 

ادامه دارد ..... 

 

 

 

اعجوبه ی اسرار   

اعجوبه ی اسرار  ـ انسان

بار ها سوالی از اول پیدایش بشر مطرح بود که ما کیستیم ؟ از کجا اومدیم؟ فلاسفه از هزاران سال پیش به این سوالات جواب دادند .عارفان اعتقاد دارند انسان اعجوبه اسرار است و تمام دنیا برای انسان خلق شده . اما نظر دیگری هم مطرح است و آن دگراندیشانی هست که اعتقاد دارند که انسان نیز مانند تمامی موجودات طبیعت هست و برتری نیز ندارد و اصولا بر اساس علم بشری ثابت کرده اند که بر حسب تکامل تمامی موجودات بر روی زمین در طی میلیون ها سال به چنین موجوداتی رسیده و انسان هم نمونه ای از همین موجودات است.شاید اولین شخصی که چنین ایده ای را مطرح کرد اپیکور فیلسوف بزرگ حدود ۲۵۰۰ سال پیش بود.

اساطیر :

 بحث اساطیر یک بحث مفصل فلسفی هست که بعدا بدان خواهیم پرداخت. ولی بصورت خلاصه برای رسیدن به بحث اصلی مان در اینجا نکاتی را بیان می کنیم.بشر از اول همیشه برای جواب به سوالاتی که علمش نمی تونسته بدان جواب بده دست به گریبان خدایان و ساخت افسانه ها می شده اند. تمامی سرزمین هایی که بشر در آن زندگی می کردند از این قاعده مستثنی نبوده اند.

برای مثال هزاران سال در شمال اروپا برای پدیده های طبیعی یک خدای فرضی در نظر می گرفتند.مثلا برای رعد برق اعتقاد داشتند خدایی بنام تور thor وجود دارد که در آسمان ها با ارابه و دو بز بزرگ وجود دارد و دارای یک چکش هست.زمانی که این چکش را می چرخاند رعد و برق پدید می آید.و بعضی ها الهه ی حاصلخیری را می ساختند و زمانی که خشکسالی می امد بزرگان داستان هایی می ساختند که دیو ها چکش تور را دزدیده اند و آن سال خشکسالی آمده و این داستان ها و باور ها چنان در دل عوام رخنه کرده بود که لغات را هم بر اساس همان ابداع می کردند مثلا در زبان نوروژی کلمه thorden بمعنی نعره تور می باشدبعنوان رعد و برق بکار می برند. پس بعید نیست خیلی از کلمات ما هم همین ریشه های اساطیری داشته باشد .داستان های فراوانی ساخته شده از جنگ الهه های حاصلخیزی و سرسبزی با دیو ها .مثل شاهنامه ما ایرانی ها به همان میزان شعر های اسطوره ای در شمال اروپا داریم نظیر شاعر بزرگی بنام ترومزکوادت که داستان هایی را در مورد خدایان تور ، اودین ، فرای ، فریا وبالدر و غیره سروده است.در دیگر جاهای دنیا نیز خدایان وجود داشتند مثل یونان هم خدایانی بنام های زئوس ،آپولون ، هرا ، آتنا، دیونوسوس ، آسکلپیوس ، هرکول ، هفتسوس و ... داشتند .اما امروزه اسطوره شناسان اثبات کرده اند که اسطوره از تاریخ برای تربیت نسل ها مفید تر و قوی تر بوده است.پس انتظار بیجایی نیست که رهبران فکری جهان برای تعالیم خود دست به داستان پردازی ها و افسانه ها شوند به این امیدکه  عوام نیز این داستان ها را  باور کنند و دستورات و نتیجه ها  را سبک سنگین کرده و تحت تاثیر تعالیم قرار گیرند.

واکنش فلاسفه :

زمانی که این اسطوره ها در دل مردم نسل به نسل جا باز کرده بود خیلی سخت بود شخصی صبح از خواب بیدار شود و با این اسطوره ها که بشکل مذهب مورد تایید مردم قرار گرفته بود مبارزه کند.خیلی از این فلاسفه مثل سقراط کشته می شدند و خیلی ها برچسب گمراه کننده می خوردند.

اپیکور یکی از فیلسوفان گفت اگر ما برای مثال رعد و برق را می بینیم نباید متوسل به دروغ ها و داستان پردازی ها شویم.باید ریشه حقیقی را در طبیعت جستجو کنیم.

طبیعت بعنوان پدید آورنده همه موجودات دلیل و منشا اصلی انرژی و پدیده ها در دنیا مورد پذیرش خیلی ها قرار گرفت.

پس در نتیجه به سادگی می گوییم این افراد پیدایش انسان را نیز کاملا طبیعی و مانند پیدایش تمامی موجودات عالم بر خواسته از طبیعت می دونن.و انسان را هیچ برتری بر دیگر موجودات نمی دونند.

تفکر عرفا :

من بیشک نظرم بر این است که عارفان نامی ما ایرانی ها در این مورد تحت تاثیر افکار ایده آلیسمی قرار گرفته بودند .اونها انسان را مظهر و مرکز کل هستی می داند .خداوند را به عنوان اصل یا وحدت می دونند که عالمی وجود دارد بنام عالم واجب.آینه ای وجود دارد بنام عدم. عالم واجب که همان وحدت است در آینه عدم تصویری بوجود می آورد بنام هستی .هستی بعنوان عکس و انسان نیز بعنوان چشم عکس مورد توجه قرار میگیرد. تمامی این اصطلاحات بخوبی از اشعار گلشن راز شیخ محمود شبستری قابل درک است.

عدم آینه ی هستی است مطلق     /     کزو پیداست عکس تابش حق

عدم چون گشت هستی را مقابل     /     درو عکسی شد اندر حال حاصل

جهان ما در واقع جهان امکان است که امری اعتباری هست .اعتبار جهان ما از وحدتی هست که به مانند عدد ۱ که واحد است و تمامی اعداد را تشکیل می دهد و اعتبار کلیه اعداد به یک است ، اعتبار هستی امکان نیز به وحدت است .این جهان در اصطلاح عرفا کثرت می گویند . بقول شیخ محمود شبستری :

شد این کثرت از آن وحدت پدیدار       /  یکی را چون شمردی گشت بسیار

یعنی همچنان که عدد یک را بشماری کلیه اعداد تشکیل می شوند این عالم بی نهایت که کثرت است از آن وحدت که یکی است پدید آمده است.

عدد گرچه یکی دارد بدایت     /       ولیکن نبودش هرگز نهایت

بحث بالا پیدایش جهان هستی است که خیلی مفصل است اما ما مقدمه ای گفتیم تا به نقش انسان برسیم .

نقش انسان در هستی :

همانطور که در نظر عرفا جهان هستی بر اعتباری استوار هست ، انسان نیز به مثل سمبل اصلی این هستی منشا کلی اعتباری از سمت وحدت است . و بعنوان چشم این هستی که یک عکس در آینه عدم است حساب می اید. این گوهر درون وجود انسان را جان می نامند.

جهان را سربه سر در خویش می بین    /     هر آنچ آید به آخر پیش می بین

 بعد از پیدایش هستی (عقل اول ، عقل دوم ... نفس اول ، نفس دوم ، فلک اول و ...) انسان پدید آمد :

در آخر گشت پیدا نقش آدم     /     طفیل ذات او شد هر دو عالم

طفیل یعنی نیازمند

بعد از پیدایش آدمی شیخ شبستری به زیبایی می گوید از آنجا که نور در آیینه ای پدید می آید که پشت آن مکدر یا کدر باشد (نور در آینه ای که پشتش مکدر نباشد یعنی شیشه منعکس نمی شود) ، چشمه ظهور اعیان ثابته و اسما و صفات الهی در مظهر انسان از آن بابت منعکس می شود که انسان سرشار از ظلومی و جهالت است و این جهالت و تاریکی به مثال همان کدری پشت آینه است :

ظلومی و جهولی ضد نورند        /       ولیکن مظهر عین ظهورند

چو پشت آینه باشد مکدر       /       نماید روی شخص از روی دیگر

بعد از آن انسان بعنوان کمال و اشرف هستی مورد ستایش قرار می گیرد  و مورد سجده ملایک یا فرشته ها  قرار میگیرند :

تو بودی عکس مبعود ملایک      /     از آن گشتی تو مسجود ملایک

خطاب به انسان یعنی عکس و جلوه صورت معبود ملایک (یعنی خدا) یا بقولی عکس و تصویر حق در آینه مخلوق هستیم و دارای چنان ارزشی که مورد سجده فرشتگان نیز هستیم.

حال که ما قبلا گفتیم تمامی عالم و هستی از خداست پس انسان چه برتری بر دیگر موجودات دارد؟

شیخ محمود شبستری به این سوال اینطور پاسخ می دهد :

بود از هر تنی پیش تو جانی   /      وزو دربسته با تو ریسمانی

می گوید از هر یک از جانداران ، جانی و روحی در تو نهاده است و از آن جان ریسمانی با تو دربسته .یا به عبارتی تو جمیع ویژگی های روحی همه جانوران هستی .

از آن گشتند امرت را مسخر    /    که جان هر یکی در توست مضمر

می گوید از آن جهت انسان کل دنیا و جانداران را به تحت فرمان خودش در آورده که جان تک تک آنها در تو پنهان و پوشیده است.

تو جان عالمی زان در میانی      /     بدان خود را که تو جان جهانی

در ایجا انسان بعنوان عنصر میان جهان امکان و وحدت معرفی می شود و به انسان گوشزد می شود که جان جهان هست و کل دنیا فقط به مراتب وجود انسان زنده است.

همچنین خطاب به انسان می گوید :

جهان عقل و جان سرمایه توست    /   زمین و آسمان پیرایه توست

پیرایه یعنی زینت

ظهور قدرت و علم و ارادت       /      به توست ای بنده صاحب سعادت

 و می گوید که ای انسان تمامی قدرت و اراده الهی به تو و برای تو و بوسیله تو ظاهر گشته .

در نهایت این نکته را تذکر می دهد :

سمیعی و بصیری و حی و گویا      /   بقا داری نه از خود لیک از آنجا

شیخ شبستری بعد از اینکه خوب انسان را بزرگ جلوه می دهد می گوید اینکه شنوا ، بینا ، زنده ، گویا و ماندگار هستی  از تو نیست بلکه از اوست!

اعجوبه اسرار :

 در منطق الطیر ، عطار نیشابوری انسان را به این دلیل اعجوبه اسرار عالم معرفی می کند که انسان از دو ترکیب کاملا متفاوت و دارای مقام متفاوت خلق شده. عناصر وجودی انسان در نزد ایده آلیست ها از جان هست و جسم:

جسم از خاک پدید آمده و کاملا طبیعی است 

جان از عالم وحدت در انسان دمیده شده است.

جز و کل شد چون فرو شد جان به جسم     /       کس نسازد زین عجایب تر طلسم 

پس انسان بعنوان موجودی عجیب معرفی می شود .

حتی شیخ شبستری نیز در حیران بودن موجودیت انسان می گوید :

 پزشکان اندرین گشتند حیران     /     فروماندند در تشریح انسان

نبرده هیچ کس ره سوی این کار     /     به عجز خویش کرده جمله اقرار

البته منظور از این عجیبی ، عجیبی جسمی را به تنهایی شامل نمی شود ، بلکه تفاوت و گونه های میلیاردی روحی و روانی و رفتاری انسان ها را نیز مد نظر داشتند.

همانطور که گفتیم عطار در منطق الطیر به متفاوت بودن مرتبه جان و تن اشاره می کند و دلیل عجیب بودن انسان را چنین بیان می کند : 

جان بلندی داشت و تن پستی خاک    /    مجتمع شد خاک پست و جان پاک

چون بلند و پست با هم یار شد     /    آدمی اعجوبه ی اسرار شد!