در کلاس درس شیخ محمود شبستری - قسمت دوم
تفکر چیست؟
یک از سوالات بنیادی بشر راجب به ماهیت تفکر است.اصولا فکر کردن به همه امور توسط همگان صورت می پذیرد پس آیا می توان همه را متفکر نامید؟ حتی رها شدن از ذهن کار ساده ای نیست و اهل تصوف برای سیرو سلوک خود سعی می کنند از بند ذهن رها یابند.برای مثال می توانید با خودتان قراری ببندید که برای یک بازه زمانی مثلا یک دقیقه به هیچ چیزی فکر نکنید. اما می بینید بسیار دشوار است ، پس به این می گویند اسارت فکر نه تفکر. یعنی کلیه انسان ها در اسارت فکر و ذهن خود هستند اما همه متفکر نیستند و اصولا حکیم یا متفکر شخصی هست که در ارتعاشات ذهنی خود اصولی را پیروی می کند و در ماهیت حسی خودش به چیزی خیره می شود که همگان آن را نمی بیند. اما یک سوال قبل بر می گردیم در واقع ما می خواهیم در ماهیت تفکر بنگریم در واقع این یک سوال نیست بلکه یک متا سوال یا فرا سوال بینیادی می باشد شیخ محمود در گلشن راز خود به ماهیت تفکر نیز پرداخته است.
شیخ محمود شبستری و تفکر
همانطور که می دانیم شیخ محمود شبستری از عارفان نامدار قرن هشتم بود و کسی بود که در عرفان نظری و فلسفه آثار بسیار ارزنده ای را نگارید که مهمترین آن به نظم جواب 15 سوال بنیادی در حکمت و عرفان نظری بود که توسط شیخ حسین هروی از عارفان خراسان پرسیده شده بود و این اثر گلشن راز نامیده شد. متن سنگین این کتاب باعث شد شروح زیادی بر آن نوشته شود که معروفترین آنها شرح شیخ لاهیجی می باشد که امروزه بنا به سنگین بودن متن این شرح ، شرح های ساده تری نیز بر آن نوشته شده است.
اولین سوالی که در گلشن راز (که بیشک یک از بی نظیرترین کتاب حکمت و عرفان نظری است) بررسی شده پرداختن به ماهیت تفکر است .شیخ هروی از شیخ محمود در اولین سوال خود این پرسش را اینطور به نظم بیان می کند :
نخست از فکر خویشم در تحیُّر / چه چیز است آنکه گویندش تفکُر؟
حتی بر اساس نظریه هفت شهرعشق هم که بررسی کنیم یکی از همین وادی ها ، وادی حیرت می باشد. انسان تا حیرت مند نشود به تفکر نمی پردازد و این را شیخ هروی در سوال خویش به خوبی بیان کرده است.
در گلشن راز که همان باغ دل همه ما انسان هاست به این سوال بدین شکل پاسخ داده شده است.
تفکر رفتن از باطل سوی حق / به جزو اندر بدیدن کل مطلق
حق : در این شعر مفهوم حق یعنی راستی ودرستی که مقابل باطل و یا نادرستی می آید.
کل مطلق را به جزوی دیدن : کمال معرفت یک متفکر می باشد که در متونی بقاء الله نامیدند.
از باطل سوی حق رفتند : رسیدن سالک به فنای فی الله .
در حالت کلی یعنی رسیدن سالک به مرتبه ای که همه چیز را در پیدا و نهان (شهادت و غیب) مظهر یک حقیقت ببیند و شناسد و در همه مظاهر اورا ببیند ، چنین که غیری در کار نباشد.
شاعر و نقاش مشهور انگليسي، ويليام بليك، در قطعه شعري از منظومه «نغمههاي بيگناهي» كمال آدمي را چنين وصف كرده است:
جهاني را در سنگريزهاي ديدن،
و بهشتي را در يك گل وحشي مشاهده كردن،
و بينهايت را در كف دست نگه داشتن،
و ابديت را در لحظهاي دريافتن.
اصولا بسیاری از حکما و عرفا ، تفکر در ذرات را پایه و اساس اندیشه خود دانسته اند و قبل از پیدایش فیزیک ذرات و کوانتمی ، بزرگانی مثل شیخ محمود ، عطار و مولانا در بسیاری از شعر های خود ذهن خواننده را بروی تفکر بروی ذرات منعکس می کردند.
و اينها همه، تعبير شاعرانهاي است كه شيخ محمود آن را حركت از جزء به كل خوانده است. تعريف شيخ محمود از حركت، علاوه بر انواع حركت در تفكر منطقي، سير و سلوك اهل معرفت را نيز در بر ميگيرد، از آنكه عرفان نيز به يك نظر حركتي است از جزء كه موجوداتند به سوي كل كه حقيقت هستي و ذات احديت است و به تعبير ديگر، عارف از عشق به جزء آغاز ميكند و به تدريج به عشق كل ميرسد بيآنكه عشق جزء را از دست بدهد، زيرا كل را در جزء ميبيند و سعدي وار ميگويد:
به جهان خرم از آن است که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
البته این تعریف شیخ محمود از تفکر یک تفکر عارفانه هست و در ادامه خود شیخ محمود که علاوه بر عرفان نظری به فلسفه نیز اشراف داشت این سوال را از دید حکما نیز بدین شکل جواب می دهد:
حکیمان کاندر این کردند تصنیف / چنین گفتند در هنگام تعریف
که چون در دل شود حاصل تصور / نخستین نام او باشد تذکر
حکیم : یا فیلسوف کسی است که از راه استدلال ، چیز های هستی را چنانکه هستند به اندازه توانایی بشری بداند و به مقتضای علم خود عمل کند.
دل : در این شعر منظور همان مرکز حافظه یا ذهن است.
تصور : صورتی از چیزی که در ذهن افتد و پیش علما و حکما صورت حاصله در ذهن است که همان علم است .
شیخ در اینجا می گوید حکیمان یا فیسلسوفان در مورد تعریف تفکر در کتاب ها نوشته اند ، چون یک صورت در ذهن حاصل شود آنرا تذکر یا یادآوری می نامند. (یعنی نخستین صورت ذهنی از چیزی مثل سیب یا کلید از صفحه تاریک ذهن به صفحه روشن را می گوییم تذکر یا یادآوری)
تا اینجا مفهوم تذکر از نظر حکمی بررسی شد در ادامه می فرماید :
وز او چون بگذری هنگام فکرت / بُوَد نام وی اندر عرف عبرت
اگر آن صورت ذهنی یعنی تذکر از ذهن بگذرد و بر جای نماند آنرا عبرت می نامند.
عبرت در اینجا از عبور می آید یعنی گذشتن.
تصور کان بُوَد بهر تدبّر / به نزد اهل عقل آمد تفکر
تدبر : یعنی چاره اندیشی
اهل عقل : مراد همان حکیم یا فیلسوف است (در مقابل اهل دل که همان سالک یا عارف است)
پس در اینجا شیخ می گوید اگر آن تصور و صورت ذهنی از صفحه ذهن بگذرد و با آن برای رسیدن به نتیجه ای چاره اندیشی بکنند ، در این حالت اهل عقل و استدلال تصور ذهنی را تفکر می نامنند.
پس تفکر عبارت است از بکار گیری تصور برای ترتیب تصدیق ها و رسیدن به نتیجه ای که خواسته ی دل متفکر است. و در واقع چیدن صورت های ذهنی و جریان آنها به ترتیبی خاص برای رسیدن به نتیجه ای و یافتن حکمی ، تفکر یا اندیشه نامیده می شود.
در ادامه بحث تفکر ، شیخ وارد بحث های منطق مثل تصدیق معلوم ، مقدم و تالی و... می شود که در اینجا مجال بحث نیست.